من و پلاک تو
تو بودی و من بودم .
تو رفتی، من ماندم و پلاک تو!
از پلاکت سراغ تو را گرفتم.
گفت: رد خونم را بگیر!
رد خونت را گرفتم
درب مولا رسیدم
پلاکت را گردن انداختم
تا راه را گم نکنم
آنگاه من شدم و پلاک تو
رد خون و درب مولا
محکم گرفتم پلاکت را
ودل به مولا سپردم
یا مولا مدد
مروانی